http://SheidayeEsfahani.ParsiBlog.com | ||
در مسیر زندگی هم پایم به سنگ خورد هم جلوی ره سنگ انداختند اما من بدون اهانت در حالی که قطرات درشت اشک از سوز سینهام جاری شده بود خم می شدم وسنگ را برمی داشتم ودر کناری قرارش می دادم. تا راهم باز شود. درعین حالی که قطره های اشکم روی سنگ می غلتید وبرزمین فرو می غلتید آهی می کشیدم ونگاهشان می کردم. نفرین که نه .به سنگ اندازان می گفتم خدا فهمتان وعقلتان.بدهد همین روال را طی نمودم. روزی از مسیری که سنگها را برداشته بودم گذر کردم دیدم به بوستانی تبدیل شده پر از گلسرخ وشکوفه های سفید وصورتی بوی عطر دل انگیزش مشام جانم را مترنم ساخت تعجب کردم . باغبان آن کیست ؟کجاست؟ هاتفی به من گفت توهستی تعجب کردم .من. گفت آری به خاطر این که امیدت را از دست ندادی -تلاش مضاعف نمودی - سنگ را برداشتی -به جای تنفر ونفرین درحالی که می توانستی سنگ را برسر سنگ انداز بزنی دعایش کردی تا فهم وعقل پیدا کند این بذری است که توپاشیدی وبا اشک چشمت آبیاریش نمودی تازه ترین- اثر ادبی-- صدیقه اژ ه ای تقدیم بدوستان عزیز - مدیر وبلاگ شیدای اصفهانی [ دوشنبه 93/8/19 ] [ 12:0 صبح ] [ صدیقه اژه ای ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |